امشب همه غمهای عالم را خبر کن.....
بنشین و با من گریه سر کن....
گریه سر کن....
چند حدیث از امام علی علیه السلام
خیر پنهانى و کتمان گرفتارى: از گنجهاى بهشت، نیکى کردن و پنهان نمودن کار[نیک] و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنى عدم شکایت از آنها) است.
تعادل در جذب و طرد افراد: با دوستت آرام بیا، بسا که روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزى دوستت شود.
خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس: همانا بر شما از دو چیز میترسم: درازى آرزو و پیروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و پیروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.
مرز دوستى: با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با این کار] با دوستت دشمنى میکنى.
تنگدستى مقدَّر: هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیرى از سوى خداست، در جاى ترسناکى آسوده مانده است.
عزّت، نه ذلّت: مردن نه خوار شدن! و بى باکى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مکن، و چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوى آن آزمایش شوى.
ناتوانترین مردم: ناتوانترین مردم کسى است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسى است که دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.
فریاد رسى و فرح بخشىِ گرفتار: از کفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.
رابطه با خدا: آن که میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا میان او و مردم را اصلاح میکند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنیاى او را سامان دهد. و آن که او را از خود بر خویشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.
روایت و درایت: هر گاه حدیثى را شنیدید آن را با دقّت عقلى فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید! که راویان علم بسیارند و رعایت کنندگانِ آن اندک در شمار.
تا کسی رخ ننماید نبرد دل زکسی
دلبر ما،دل ما برد و به ما رخ ننمود.....
میلاد منجی عالم بشریت مهدی موعود
عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک
السلام علی حجة المعبود و کلمة المحمود
ترا من چشم در راهم...
شادیهای شما همان غمهای شماست که نقابش را برداشته است.
و چاهی که خندههایتان از آن میجوشد،
همان است که از اشکهایتان پرشدهاست.
و چگونه جز این تواند بود؟
هرچه غم ژرفتر وجود شما را میکاود،
گنجایشی فراختر برای شادی خواهید داشت.
آیا سبوی شرابتان همان سوخته جانی نیست که،
از کوره کوزهگران بیرون آمده است؟
و آیا آن عود که آهنگش جان شما را مینوازد،
همان چوبی نیست که دلش را با تیغ تیز تهی کردهاند؟
وقتی شاد و خرم هستی به ژرفای قلبت نظر کن،
تا ببینی که این قلب،
همان است که تو را غمگین کرده بود.
و هنگامی که غم بر تو چیره شده است،
باز در قلب خود نگاه کن تا ببینی که،
براستی در فراق آنچه قلبت را از شادی پرکرده بود،
گریه میکنی.
بعضی گویند شادی از غم عظیمتر است.
بعضی گویند چنین نیست،
بلکه غم بر شادی چیرگی دارد.
اما من با تو میگویم که غم و شادی از هم جدایی ناپذیرند.
آنها با هم نزد تو میآیند
و هنگامی که یکی از آن دو در کنارت نشسته است،
بیادآر که آن دیگری نیز در بستر تو به خواب رفته است.
و همانا که تو چون دو کفه ترازو میان شادی و غم آویختهای.
و تنها هنگامی که به کلی تهی باشی،
دو کفه در حال توازن کنار هم خواهند بود.
اما وقتی که خزانهدار هستی،
تو را برمیدارد تا زر و نقره خویش را بسنجد،
در آن هنگام بناچار دو کفه غم و شادی تو بالا و پایین میرود.
" جبران خلیل جبران "
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعده دیدار هرکسی به قیامت
لیله اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وانهم پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
" عید مبعث مبارک باد "
پدر جان در دل تنگت چه ابری بود
که من چندان که میگریم
هنوزش هیچ پایان نیست.
چه صبری داشتی، اما
از آن دندان که بر هم میفشردی
همچنان خون دلم جاریست.
غمت با من
درین شبهای ابری
زنده ماند، اما
نمیدانم امیدم در دل تنگ که خواهد زیست؟
میلاد علی(ع) و روز پدر خجسته باد.
خدا پرسید: پس تو میخواهی با من گفتگو کنی.
من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید.
خدا خندید: وقت من بینهایت است...
در ذهنت چیست که میخواهی از من بپرسی؟
پرسیدم: چه چیز بشرشما را سخت متعجب میسازد؟
خدا پاسخ داد: کودکیشان، اینکه آنها از کودکیشان خسته میشوند،
عجله دارند که بزرگ شوند، و بعد دوباره پس از مدتها، آرزو میکنند که کودک باشند.
اینکه آنها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول به دست آورند،
و بعد پولشان را از دست میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده مینگرند و حال را فراموش میکنند،
و بنابراین نه در حال، زندگی میکنند نه در آینده.
اینکه آنها به گونهای زندگی میکنند که گویی هرگز نمیمیرند،
و به گونهای میمیرند که گویی هرگز زندگی نکردهاند.
دستهای خدا دستانم را گرفت،برای مدتی سکوت کردیم.
من دوباره پرسیدم: بعنوان یک پدر میخواهی کدامیک از درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
او گفت: بیاموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،
کاری که آنها میتوانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم،ایجاد کنیم،
اما سالها طول میکشد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد،
کسی است که به کمترینها نیاز دارد.
بیاموزند آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند،
فقط نمیدانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند.
بیاموزند که دو نفر میتوانند با هم به یک نقطه نگاه کنند، و آن را متفاوت ببینند.
بیاموزندکه کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،
بلکه انها باید خود را نیز ببخشند.
من با خضوع گفتم: از شما به خاطر این گفتگو متشکرم.
آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خدا لبخند زد و گفت: فقط اینکه بدانند من اینجا هستم،
همیشه......
از چارلی چاپلین پرسیدند خوشبختی چیست؟
گفت: فاصله بین بدبختی اول با بدبختی دوم.
در دنیا جای کافی برای همه هست پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را پیدا کنی.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
اگر سفر نکنیم
اگر مطالعه نکنیم
اگر به صدای زندگی گوش فرا ندهیم
اگر به خودمان بها ندهیم.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
هنگامی که عزت نفس را در خود بکشیم
هنگامی که دست یاری دیگران را رد کنیم.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
اگر بندهی عادتهای خویش بشویم
و هر روز یک مسیر را بپیماییم
اگر دچار روزمرگی شویم
اگر تغییری در رنگ لباس خویش ندهیم
یا با کسانیکه نمی شناسیم سر صحبت را باز نکنیم.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
اگر احساسات خود را ابراز نکنیم
همان احساسات سرکشی که موجب درخشش چشمان ما می شود
و دل را به تپش در می آورد.
بیایید زندگی را امروز آغاز کنیم
اجازه ندهیم که دچار مرگ تدریجی بشویم!
شاد بودن را فراموش نکنیم.
بازدید دیروز: 12
کل بازدید :150298
من به سیبی خوشنودم و به بوییدن یک بوته بابونه. من به یک آینه،یک بستگی پاک قناعت دارم.
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
هیئت
دیوونه ی تنها
راهنما
پیام کوتاههای بامزه
و خدایی که در این نزدیکیست
وبلاگ شخصی محمد جواد ایزدپناه
طالب یار
توکا
خبرگزاری علم و سیاست
اتاق آبی
کسی که مثل هیچکس نیست
یکی از بندگان خدا
آذرعلوم
دوست دارم تو تنها ارزویم باشی
کوثر
ما هیچ ، ما نگاه
بهار
AZAR EGHTESAD
ستاره مشرق
پری دریایی
ملیکا
از همه جا از همه کس
زورقی در ساحل
عارف